شبانه روز

روزهای زنده ماندن . . .

شبانه روز

روزهای زنده ماندن . . .

باز هم هنر ندارد.. تهران

 

ولی میشه گفت رفتم ته..!

یعنی همون تهران که بهش میگن.. هرچی!

هر روز در علافی ..

یه سرم رفتم کرج

با عمو علیرضا ( شوهر خاله ی عزیز ) زدیم حرفو.. حسابی!

شنبه اومدم اینورا!

هنوز فرصت باران سبز ، جاری نیست

 

حتّی خارج شدنم از گیلان هم دیگر اتفاق خاصی نیست

که بخواهم بنویسم!

نغمه های رستگاری پائولو!

همین یک هفته پیش!

رفته ام انزلی . کلاسم طبق معمول تشکیل نشده

رفتم دانشگاه گیلان

و با امین و مازیار و عرفان رفتیم جلسه ی کانون کتاب درباره ی کیمیاگر

..پائلو کوئیلو

رضا هم که بود..!

یکی باید می آمد کیمیاگر را که مثل قرآن شده بودبرایش می گرفت از دخترک ..

دیوانه شده بودیم!

با امین اومدیم لاهیجان .. و سر میدون اصلی آرمین.!

رفتم خونه و بعد .. ترنج!

 

دوباره راضیه بر فقر خویش راضی شد!

 

دوشنبه ی بعد از آن روز خونبار،

جلسه ی داستان خوانی ست

همچنان احساس ضعف..

می روم بالاخره تا رشت.!

امین هست . مهاجر. حسن و پسرخاله ی مهاجر ، صبا.

جلسه ی خوبی ست

امّا من که خوب نیستم!!

یکی چیزی می خواند که.. بیشتر خسته می شوم!

به لاهیجان می آیم . رضا را در راه می بینم

و به ترنج می رویم بعد کاظم می آید!

و شروع می کنیم و  آنها شروع می کنند به من!

و من شروع می کنم به خسته

به بی مرگی.. به عصبیت..

. به خانه  رفته ام و

به دعوایی درافتادم که پایانش نمی بینم

..!

معنی جهنم را به امین  ،مازیار و رضا می گویم و..

می خوابم!

 

برای زنده ماندن:  منظومه های لیله کو . یه شؤ بوشؤم روخؤنه ( محمود پاینده لنگرودی )

 

لعنت به ۱۳ فبریه ای که در آن، همه به فکر فردا باشند!

چهارشنبه ی گذشته نزدیک ظهر برخاستم و..

به دلایل خاص نمی خواستم لاهیجان باشم و چون جای دیگه ای نداشتم،

رفتم رشت..

رفتم یه سر خانه فرهنگ واسه برنامه ی اسفند که گفتن آماده نشده!

بعدش رفتم سر قرارام با مازیار  و رفتیم یه جا نشستیم

و یه ذره صحبت و از این چیزا..

بعدش رفتیم خانه ی هنر پروین ، یه نمایشگاه نقاشی

که من حرفی ندارم درباره ش

تو راه برگشت علی رو دیدیم و .. خب.. حدود ۹:۱۵ لاهیجان بودم..

رفتم ترنج تنها و نوشتم و نوشتم!

//.. دوباره ممنونم از مازیار به خاطر هدیه ی بسیار قابل استفاده ش

و بیشتر به خاطر همراهی که بسیار نیازمندش بودم!

 

شعر. آهنگ. ترانه. قهوه خانه

شنبه روز تولّد دیگری از بهمنی های خانواده است

در حالی که این امتحان آخر را هم چندا جالب نگذراندم

حسین از شعر استاتیکی ام خوشش آمده و ازم می خواهد که برایش

بفرستم

و می فرستم

بارانی که می بارد . قاطی می شود با خلوت بودن مینی بوس

 و آهنگی که در گوشم می رود

حس خوبی می دهد!

غروب با یک دوست کم دیدنی حرف می زنم در همان قهوه خانه( کافی شاپ) ای که

دو هفته پیش برایم فضای جدید بود.

اخبار و اطلاعات جدیدی دریافته ام!

 

برای زنده ماندن:رمان روی ماه خداوند را ببوس (مصطفی مستور ) را دیشب خواندم.

اینروز ها. شعرهای خودم از همه بیشتر زنده ام می کنند!

رخوت

برای امتحان دوم شب را رفته ام انزلی که صبح خواب نمانم

اولین تجربه  در خانه ی دانشجویی!!

///

و ظهر میلاد را می بینیم که امتحاناتش تمام شده و از کویر به لاهیجان آمده است!

 

برای زنده ماندن: ترانه ی بن بست ( علیرضا عصار. افشین یداللهی. شهرداد روحانی) آلبوم نهان مکن!