شبانه روز

روزهای زنده ماندن . . .

شبانه روز

روزهای زنده ماندن . . .

روز یکشنبه ی من .. جدول نیمه تموم!

یکشنبه ...انگار.. همه چیز نا..

فقط رفتم کلاس تمبک!

بعدش اومدیم رفتیم انجمن شعر با میلاد..

دیدم مووقتاً تعطیله!

بعد گفتیم بریم رشت سینما

رفتیم که بریم.. میلاد گفت باید وسطش پاشیم بیایم..

دیدم نمی شود

بنابراین رفتیم کوچه گردی...

بعدش رفتیم ترنج..

امین هم آمد... یکی را در شیشه گران دیده بود

که من دوست داشتم می بودم!!

خب حالا که نبودم ..

چه اشکالی داره؟؟

روزهای تابستان است وتیرماه ..

به هرحال کاری می کنیم که بگذرد...

ترنج می رویم .. باران می بارد..

گاهی سعی می کنیم خودمان را دانشجو نشان دهیم..

و ترم تابستانی می گیریم

و تمام برنامه هایمان به می ریزد

تمام حسابی که تابستان ها روی پیشرفت تمبکم باز کرده بودم

 با تغییر کلاس های دانشگاه

پاک شد!

-------------

در فنجان قهوه ام یک قلب و نیم به هم چسبیده دیده اند!

 

فقط نگاه می کنم

ببین برادر!

خواهر جان..

فکر نمی کنم لازم باشد همه جا جار بزنم

تنهایی ام را ..

هر انسان با شعوری می تواند ببیند

از این همه

شعر هایم که

پر از من ، خود و خودم است..

نه؟

پس لازم نیست به همه بگویم..!

نه!

نتوانستم...

نتوانستم ...

نتوانستم..

نتوانستم خودم را بشناسانم..

هنوز نتوانسته ام...

نه با شعر نه با حرف...

برای خودم متأسفم!

سالگرد

از سالگرد فوت اشخاص خوشم نمی آید..

پس از ۳ سال پیاپی شرکت در مجلس ختم نزدیکان..

فهمیده ام که سالگرد وفات بدترین مراسمی ست که می شود برای یک نفر گرفت..

چون نه کسی در آن قرآن می خواند

و نه حتّی به آن شخص متوفّی فکر می کند..

بسیاری از اقوام نزدیک هم مشغول کل گب هستند ..

بنابراین امروز به مراسم سالگرد یکی از عزیزان محل نرفتم..

رفتم بر مزارش در آسید محمد یمنی و بقیه ی مسائل..

با آرامش کامل بدون مزاحمت هیچ مدعی..!!

 

کل گب: حرف بیهوده!

 

خود هر چیز

ما اگر ادعا نکردیم و هیچ نگفتیم نه اینکه نداشتیم ..

نه اینکه تجربه اش نکرده بودیم...

قضیه این بود و هست

که ما مثل خیلی ها درگیرش نبودیم..

ما خودش بودیم!

آیا استاد فقط به خاطر موسوی بودنم به من ۴ نمره می دهد...

یعنی هنوز همه ی سید ها دروغ نمی گویند..؟

واقعا من دروغ نمی گویم؟

امتحان تکنولوژی بتن

نمره ی آزمایشگاه