شبانه روز

روزهای زنده ماندن . . .

شبانه روز

روزهای زنده ماندن . . .

یکشنبه ۲۱ خرداد ...را...!

ما بیشتر از همه به فحش ها و بد وبیراه هایی فکر می کنیم

که مردم ( همه ی مردم‌) به علی دایی می دهند!

ایران در جام جهانی باخته است!!

چهارشنبه با آدم ها ست!

سرمان همینطوری الکی شلوغ است!

ما از اینجا تصمیم به درس خواندن گرفته ایم

و از هر گونه کمک عاطفی که به ما بکنید متشکریم!

میلاد غروب به کلاس فنی آموزش رانندگی رفته است و ما با کاظم

به شیشه گران می رویم دم پیتزا خورشید مدارک میثم ن را می گیریم

برای گرفتن کارت

بعد هم اسماعیل ن را می بینیم!

و تا جایی که میلاد گفته با اسی هستیم!

و بعد در بلوار هستیم و نشسته بر نیمکت!!( سه نفری )

با تلقین و اسرار من میریم به.... قلیون ....!

کاظم مارا مهمان کرده و با ترانه ای که از گوشی تلفن ما پخش می شود

همه در حس خوبی هستیم!

ساعت ۱۰ خونه دیگه!

به این فکر می کنیم که به جز آدم ها....!

 

پنجشنبه یه جوری است!

میلاد امروز صبح رسیده لاهیجان

و من تا ظهر کلاس دارم !

بعد از تموم شدن کلاس ظهر به این فکر می کنم که اگر

کلاس اول صبحم تشکیل می شد برای کلاس سر ظهرم مرده بودم دیگه!!

 

بعد از ظهر است و قرار قدم زنی و ......  زندگی و ترانه و این چیزا!!!

 

و عجب قلیونی بود و ... مثل اون دفه ی اولی که رفته بودیم!

هر چی می کشیم انگار تموم نمی شه!

و بعد هم که مأموریت خرید غذا برای خانواده از بیرون

....

شب!

چهارشنبه ی خوبی..... نبود

صبح است و ما نمی خوابیم!

 

بعد از امتحان نقشه کشی استاد تازه میگه:

 

هرکس ۵/۳  نگیره از این امتحان  ۷ نمره ای . قبول نمیشه

 

ما به این فکر می کنیم که چطور میشه که

یه نفر رو ۲۲ تا نقشه به اندازه ی ۱۰ نمره کار کنه

و از امتحان هم ۲  یا  ۳ بگیره اما نمره ش بشه ۹!!!!!!!!!!!!

و در این لحظات دوست داریم استاد را........!

 

جمعه!

 

دور زدن با ماشین!

 

و بعد هم پیاده تو شیشه گران!

پنجشنبه ی همه چی!

صبح بدی نیست!

استاد زبان کلاس هفته ی بعد را تعطیل می کند

و استاد استاتیک فقط یک ساعت مارا تحت فشار می گذارد!

 

با خستگی که درایم ناهار هم درست می کنیم!

عجب غروب گرمیه این غروب ( از اون لحاظ)

شیشه گران .خوشی لحظه ای . دیدن دوستان!

شب. بام سبز ! راه پله های تاریک و نور گوشی های تلفن همراه!

ساعت  ۱ بامدا جمعه داخل! کباب!!

عجب بخور بخوری ست!

عجب جمع زیبایی ست ولی بازم کمیم!

همه خسته ! ساعت ۳ بامداد خواب!

چه چهار شنبه ی جالبی است!

چقدر خوب است آدم حرفش را رک بزند و مثل بقیه ترسو نباشد!

صبح ما در کلاس حرفمان را مستقیم به خانم استد می زنیم

و او احساس می کند میتواند تمام مشکلات کلاس های خود را بر سر ما خالی کند!

 

امّا نمی تونست!

ناراحت شدم واسه ش بیچاره!

همین  ! من که با این چیزا مشکلی ندارم!

بعد از ظهر م که یک ساعت کلاس ریاضی بعدش

لاهیجان چهلم عزیز !

از رشت تا لاهیجان

و تموم شدن ترحیم و همه چی بیش از ۱۰ نفر به من گفتن 

 

 ... می خواد تورو ببینه.

بله می بینیمش!

تا شب بد نبود اوضاع !

جمع خانوادگی و خاطرات عزیزان!!