شبانه روز

روزهای زنده ماندن . . .

شبانه روز

روزهای زنده ماندن . . .

برای چه..؟

مداد رنگی بر می دارم و دوربین آنالوگ معمولی.  

مداد سیاه بر می دارم با اقتصاد مهندسی. 

دفترچه ی ادبیاتم با مداد سیاه . 

لباس می پوشم که گرم شوم و جزوه ی مقاومت مصالح و مکانیک خاک 

همین دیگه.. 

تا چه شود.. 

و البته دنبال دفترچه ی آماده به خدمت هم می روم.

ستیزِ تگرگ و گلبرگه

گرسنه ام و سرد هم.. 

فقط همین.

/

خودم را می بندم به روزانه نویسی.. 

خودم را می بندم به نوشتن 

نوشتن همان کاری ست که آدم را کمی سبک می کند 

امّا فایده اش.. 

حتّی همین سبک شدن هم نیست

شباهت با..؟

تازه امشب که در آینه به نگاه خودم فکر کردم با موهای بالا داده ی مجعّد.. 

فهمیدم چرا مادر همیشه دوست داشت  

که موهایم را به طرف بالا شانه کنم 

تازه فهمیدم.. 

 

شبیه پدرش می شدم.

آسید محمد 

با درخت های آزادش ! 

 

اسه مأمد خوشه ازه دارؤنه همرأ

شبانه روز.. 

 

ههع!!!