شبانه روز

روزهای زنده ماندن . . .

شبانه روز

روزهای زنده ماندن . . .

 

غذا خوردم.

 

همینطوری بیخود.. 

چون چیز اصلی که داشتم می نوشتم، یادم رفته

غذا بخورم؟

دیگر مرا نبین 

 

مأ گونه بئه مأ بکوش

 

فکرش را بکن.. که به من می گویند، 

به من! که بیا مارا بُکُش 

حال تو بمان و توضیح بد که پس از کشته شدن هیچ چیز برایت بهتر نخواهد شد.. 

و اینکه اگر کشتن بلد بودم که اوّل خودم را.. می کشتم