خواستم بروم جلسه ی شعر گیلکی خانه ی فرهنگ ..
امّا وسوسه ی دوچرخه و دریا و گرفتن شعرهای جدید بیشتر از وسوسه ی شنیدن بود.
رکاب زدن تا چمخاله..
گذشتن از لیالستان.دیزبن.و.. لنگرود و پس از راه درازی ، دریا.
برخلاف ترانه ای که زنده یاد عاشورپور می خواند، دریا طوفان نداشت
ساخل خلوت و دریای آرام..
امّا موج بود. باد بود. یاد هم بود..
برای زنده ماندن: آلبوم رگبار .سیاوش قمیشی
باید صبح گوش داد این آهنگ را..
که آدم هم نخوابیده باشد و افکارش درهم باشد
و همه چیز توّهم زده..
ساعت ۶: تا ۷ که روز کامل می شود
با آن ناله های گرگوار..
نگهت می دارد درهمان وهمی که ایجاد کرده ای و تقویت اش کرده اند..
وقتی می گوید:
کافر مبیناد این غم که دیده ست
از قامتت سرو، از عارضت ماه..!
و برویم..
برای زنده ماندن: آلبوم ترنج. محسن نامجو
صبح ، بدون خواب می روم انزلی، دانشگاه برای پیگیری وضعیت تحصیلی ام
..
تقریبا بعد از ظهر است که می رسم رشت..
و با محسن ف هستم و می رویم محله های قدیمی رشت را نشانم می دهد
و آرامگاه دکتر حشمت را که گفتن ندارد .. بسیار مهجور است..
و.. آمدن به لاهیجان
برای زنده ماندن: آلبوم سیمرغ. راستین .( اهنگ ها : فرید زلاند )
لذت بخش بود
اینکه بالاخره قهرمانی اسپانیا را در یک جام ببینم
اسپانیا برای من یعنی تمام فوتبال..
هم توانایی تکنیکی و هم تاکتیک..
و زیبایی در یک نظم تیمی!
درود .. درود بر لاتین های خونگرم!
پنجشنبه است که به خاطر شلوغی ، به جای رفتن به آسید محمد
دوچرخه را همراه می کنم و می روم در راه که ببینم به کجا خواهم رسید
در یک جاده ی خاکی به یک مرداب می رسم ( سیستؤنِ سل ) که واقعا مرداب است
امّا مناظر زیبایی دارد .
طوافش می کنم و بعد به راه می افتم و می روم به بالا. پایین. بالا.. پایین
و سپس به لاهیجان می آیم ..
برای زنده ماندن: آلبوم باتو ، ابراهیم حامدی. گزیده ی شعرهای م.آزاد ( نشر ماهریز)
کاظم در حال فوتبال دیدن است که با دوچرخه می روم نزدش
و می نشینم.
نتوانسته ام به خانه بروم.
هی دود بیهوده می کنم!
می روم با کاظم خانهشان تقریبا همه خوابند
حدود ۳ می روم که بخوابم .. امّا خواب نمی آید که بخوابم
هرچه به سمتش می روم او هم می رود
بی قرارم در همه چیز و از همه چیز..
و با تمام ناتوانی در بلند گفتن، چیزی در حدود ۱۳ بیت می آید
با تعابیر جدید ..
ساعت ۶ می زنم بیرون.کسی بیدار نشده است هنوز،
و می روم دوچرخه سواری.. شیخانبر، دور استخر به طور افراطی تا ساعت ۹
بعدش می روم و صبحانه می خورم و بقیه اش اصلا مهم نیست
بعد از ظهر را خواب می بینم!