شبانه روز

روزهای زنده ماندن . . .

شبانه روز

روزهای زنده ماندن . . .

خردن. روز بیست و هفتم / نیه بیدار هیککس

خواستم بروم جلسه ی شعر گیلکی خانه ی فرهنگ ..

امّا وسوسه ی دوچرخه و دریا و گرفتن شعرهای جدید بیشتر از وسوسه ی شنیدن بود.

رکاب زدن تا چمخاله..

گذشتن از لیالستان.دیزبن.و.. لنگرود و پس از راه درازی ، دریا.

برخلاف ترانه ای که زنده یاد عاشورپور می خواند، دریا طوفان نداشت

ساخل خلوت و دریای آرام..

امّا موج بود. باد بود. یاد هم بود..

 

برای زنده ماندن: آلبوم رگبار .سیاوش قمیشی

 

 

ای بخت سرکش / تنگش به بر کش

 

باید صبح گوش داد این آهنگ را..

که آدم هم نخوابیده باشد و افکارش درهم باشد

و همه چیز توّهم زده..

ساعت ۶: تا ۷ که روز کامل می شود

با آن ناله های گرگ‌وار..

نگهت می دارد درهمان وهمی که ایجاد کرده ای و تقویت اش کرده اند..

وقتی می گوید:

کافر مبیناد این غم که دیده ست

از قامتت سرو، از عارضت ماه..!

و برویم..

 

برای زنده ماندن: آلبوم ترنج. محسن نامجو

 

خود بودن ، همچنان گناه بزرگی ست..

آن طرفتر بایست..

مبادا آلوده ام شوی!!

خردن. روز بیست و ششم / کو میللتِ وأسی جنگل بخوفتین؟

 

صبح ، بدون خواب می روم انزلی، دانشگاه برای پیگیری وضعیت تحصیلی ام

..

تقریبا بعد از ظهر است که می رسم رشت..

و با محسن ف هستم و می رویم محله های قدیمی رشت را نشانم می دهد

و آرامگاه دکتر حشمت را که گفتن ندارد .. بسیار مهجور است..

و.. آمدن به لاهیجان

 

برای زنده ماندن: آلبوم سیمرغ. راستین .( اهنگ ها : فرید زلاند )

 

هی! سلام اسپانیای قهرمان

 

لذت بخش بود

اینکه بالاخره قهرمانی اسپانیا را در یک جام ببینم

اسپانیا برای من یعنی تمام فوتبال..

هم توانایی تکنیکی و هم تاکتیک..

و زیبایی در یک نظم تیمی!

درود .. درود بر لاتین های خونگرم!

 

خردن. روز بیست و سوم / تفاوت در مرداب

پنجشنبه است که به خاطر شلوغی ، به جای رفتن به آسید محمد

دوچرخه را همراه می کنم و می روم در راه که ببینم به کجا خواهم رسید

در یک جاده ی خاکی به یک مرداب می رسم ( سیستؤنِ سل ) که واقعا مرداب است

امّا مناظر زیبایی دارد .

طوافش می کنم و بعد به راه می افتم و می روم به بالا. پایین. بالا.. پایین

و سپس به لاهیجان می آیم ..

 

برای زنده ماندن: آلبوم باتو ، ابراهیم حامدی. گزیده ی شعرهای م.آزاد ( نشر ماهریز)

خردن. روز بیست و دوّم / ول کن رفیق، راه سفرهای دور را

 کاظم در حال فوتبال دیدن است که با دوچرخه می روم نزدش

و می نشینم.

نتوانسته ام به خانه بروم.

هی دود بیهوده می کنم!

می روم با کاظم خانه‌شان تقریبا همه خوابند

حدود ۳ می روم که بخوابم .. امّا خواب نمی آید که بخوابم

هرچه به سمتش می روم او هم می رود

بی قرارم در همه چیز و از همه چیز..

و با تمام ناتوانی در بلند گفتن، چیزی در حدود ۱۳ بیت می آید

با تعابیر جدید ..

ساعت ۶ می زنم بیرون.کسی بیدار نشده است هنوز،

 و می روم دوچرخه سواری.. شیخانبر، دور استخر به طور افراطی تا ساعت ۹

بعدش می روم و صبحانه می خورم و بقیه اش اصلا مهم نیست

بعد از ظهر را خواب می بینم!