شبانه روز

روزهای زنده ماندن . . .

شبانه روز

روزهای زنده ماندن . . .

تمومروزامثلهممثلهمیشه !

سه شنبه دیررفته ام برای نشست زیتته!

نه! حرفی نمی زنم از جلسه!

و بعداز ظهر دوباره ..

یکانتظاربیفایدهوتنهاوسیگاربکشمیانکشم

که هستیانیست

رفتهاستیاهنوزنه!

 

۵ شنبه نویس شده ام! انگار

۱۵ آبان از ۸ صب تا ۸ شب

همایش توسعه ی لاهیجان برپاست و نرفته ایم!

البته از زمانی که دانستم دبیر خانه ی همایش،

آبفای لاهیجان است

انگیزه ام کمتر شد

آفتاب زده است و ماشین آلات کارگاهی حالی می دهد خواندنش!!!!

آدم تازه یادش می افتد که رشته اش عمران بوده

نه ریاضیات!

۵ شنبه ی دوباره

دوشنبه ی بعد از پنج شن نشست گند و بی فایده ای داشته ایم!

در حالی که می گویند فضا اصلا خصمانه نیست/

و دوباره رسیده ایم به ۵ شنبه و باز هم مازیار..

و باران های نم نم نم نم

نم نم بار و کم کم بار و باز هم عمو جعفر..

همین است کاریش نمی شود کرد که مازیار با ما به ترنج نمی آید .

۵ باران

پنجشنبه ی دو هفته قبل ، صبح در رشت با مهاجر بوده ام

در گیلکان. و بعد با مهاجر و حسن در خیابان های رشت..

بعدازظهر باران دارد

با مازیار رفته ایم تا شیخانبر و شدیداً خیس شده ایم

و بعد عمو جعفر..

امیر هست.. امین هست.. آتش هست .. باران هست

سیگار هست . چای هست

سرما هست..

و بعد خانه ای که درد داشته باشد یا نداشته باشد ..باید رفت .!

پلان ها و برش هایی برای نکشیدن. برای حرف نزدن. برای .. عصبیّت

چه باید کرد.. باید می رفتم....سه شنبه است از هفته ی قبل

امّا حالا که ۴ جلسه کلاس تشکیل شده و به خاطر بار عصبی اش نرفته ام..

راهی ندارم جز حذف.. و اینکه بروم برای ترم ۹..

امّا نشسته ام در سالن مطالعه ی دانشگاه گیلان

و پلان طراحی می کنم.. یک سالن پذیرایی ال شکل

پنجره هایی رو به جنوب و  شرق و دری که به شمال باز می شود

..

که نتوانسته ام تمرکز کنم در ترم های

قبل برای کشیدن همین نقشه های ساده..

چه باید کنم؟

آمده ایم از دانشگاه .. به جلسه ی داستان خوانی گیلکی و بعد از مدت ها

همه ی اعضای اصلی هستند با ۲ مهمان...دو شنبه ی هفته ی گذشته

باران‌برف

شبیه مرده ها شده ام ..

و بیشتر از همه شبیه مرده های آذر و دی..

از دکتر حشمت .. تا میرزا.. تا مادر..

تا یا هرکس که باشد..

شبیه شده ام به موهایشان که دیده ام ،

به چشم‌هایشان. شبیه شده ام به نگاهشان ،

به صدایی که ازشان بر نمی خاست.

/ /

مهم نیست چه کسی.. شبیه مرده ها شده ام.

اگر برفی نبارد نیک خواهم مُرد!