شبانه روز

روزهای زنده ماندن . . .

شبانه روز

روزهای زنده ماندن . . .

۵ باران

پنجشنبه ی دو هفته قبل ، صبح در رشت با مهاجر بوده ام

در گیلکان. و بعد با مهاجر و حسن در خیابان های رشت..

بعدازظهر باران دارد

با مازیار رفته ایم تا شیخانبر و شدیداً خیس شده ایم

و بعد عمو جعفر..

امیر هست.. امین هست.. آتش هست .. باران هست

سیگار هست . چای هست

سرما هست..

و بعد خانه ای که درد داشته باشد یا نداشته باشد ..باید رفت .!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد