شبانه روز

روزهای زنده ماندن . . .

شبانه روز

روزهای زنده ماندن . . .

بهمن رسید 

 

من.. 

 

نُه ماه سکوت کرده بودم! 

 

برای چه..؟

مداد رنگی بر می دارم و دوربین آنالوگ معمولی.  

مداد سیاه بر می دارم با اقتصاد مهندسی. 

دفترچه ی ادبیاتم با مداد سیاه . 

لباس می پوشم که گرم شوم و جزوه ی مقاومت مصالح و مکانیک خاک 

همین دیگه.. 

تا چه شود.. 

و البته دنبال دفترچه ی آماده به خدمت هم می روم.

آسید محمد 

با درخت های آزادش ! 

 

اسه مأمد خوشه ازه دارؤنه همرأ

تورماه . روز نهم / لیالستانی ها

در لیالستان هستم/

محسن بافکر هنوز هم چپ می زند و با فکر است

نرفته ام نزد او ..

قرار است روزی بیایم و دوستم مرا نزد او ببرد و خودش بیاید

چون او کسی را تحویل نمی گیرد..

امّا خواهم رفت حتما..

با دوچرخه رفته ام باز هم.. در خنک سایه ی درخت های اطراف مزارع نشسته ام

تا یاسر بیاید

در حالی که کانال آب عملا خشک است..

و بعداز خداحافظی اینکه: بئه لایجؤن امه ورجه . تأ نوخؤنیم!

و در جاده ، بوی چای درحال خشک شدن می آید.

 

برای زنده ماندن: بادبادک باز . خالد حسینی ( ترجمه مهدی غبرایی. نشر نیلوفر )

چای بهاره ی ۸۷. درد جسمی.

تورماه. روز هفتم

تا نیمه راه دریا.. با دوچرخه

یعنی تا انبارسر ( محل برخورد دو راه کیاشهر و چمخاله )

و بعد ترنج 

 

برای زنده ماندن: مبارزه ، کتاب ( انتری که لوطی اش مرده بود و چند داستان دیگر .

صادق چوبک. انتشارات نگاه )

خردن. روز بیست و هفتم / نیه بیدار هیککس

خواستم بروم جلسه ی شعر گیلکی خانه ی فرهنگ ..

امّا وسوسه ی دوچرخه و دریا و گرفتن شعرهای جدید بیشتر از وسوسه ی شنیدن بود.

رکاب زدن تا چمخاله..

گذشتن از لیالستان.دیزبن.و.. لنگرود و پس از راه درازی ، دریا.

برخلاف ترانه ای که زنده یاد عاشورپور می خواند، دریا طوفان نداشت

ساخل خلوت و دریای آرام..

امّا موج بود. باد بود. یاد هم بود..

 

برای زنده ماندن: آلبوم رگبار .سیاوش قمیشی