شبانه روز

روزهای زنده ماندن . . .

شبانه روز

روزهای زنده ماندن . . .

دو شنبه ی ۲۲ مرداد .. دوشنبه ی داستان خوانی ست

. رشت..

خلوت ترین جلسه ای که دیده بودم!!!!!!!!!!!

دوشنبه ی آتش!

دوشنبه - ۱۵ مرداد - با مردم ! آتشی می افروزد برای نوروز تا بشود نوروز بل!

تا یکی بگوید من نوروز بل دارم پس هستم

تا جمع دوستان علاقه مند به فرهنگ گیلک نزدیکتر و صمیمی‌تر شود

و شعری هم بیاید برای من!

 

روزهای تابستان است وتیرماه ..

به هرحال کاری می کنیم که بگذرد...

ترنج می رویم .. باران می بارد..

گاهی سعی می کنیم خودمان را دانشجو نشان دهیم..

و ترم تابستانی می گیریم

و تمام برنامه هایمان به می ریزد

تمام حسابی که تابستان ها روی پیشرفت تمبکم باز کرده بودم

 با تغییر کلاس های دانشگاه

پاک شد!

-------------

در فنجان قهوه ام یک قلب و نیم به هم چسبیده دیده اند!

 

مسعود

چهرشنبه رفتم دانشگاه گیلان که به قول خودم ببینیم جواد طوسی

و مسعود کیمیایی و بقیه چی میگن..

بعدش متوجه شدیم که اول قراره حکم رو نشون بدن و بعد درباره ش صحبت کنن...

گفتیم تا تموم شه نصفه شبه دیگه..

پشیمون شدیم و به دیار خودمان برگشتیم!!

 

دوشنبه است!

 

 

صبح که از خواب بیدار می شویم( در تهران هستیم)

با کلی عذاب وجدان پسر عمو و دختر عموها را تنها می گذاریم

و سوار ماشین مردم می شویم تا به قرارمان در نمایشگاه با میلاد برسیم

تمام سالن های ناشران عمومی را...

ساعت ۶:۳۰ در ترمینال غرب هستیم

داریم میریزیم!

به خاطر بی پولی از خیر تعاونی ۷ می گذریم

و با گیتی پیما می رویم

( و من همچنان مشکوک به این قیمت!)

....

وسط راه مجبوریم اتوبوس را عوض کنیم

وقتی به لاهیجان می رسیم به این فکر می کنیم

که در این مُلک این تنها یکی از کوچکترین مشکلات اهل فرهنگ است

.....!