شبانه روز

روزهای زنده ماندن . . .

شبانه روز

روزهای زنده ماندن . . .

خردن. روز سیزدهم /

 

که از شعرم کسی خوشحال و امیدوار شود ، خوب است

و خودم..

 

 

برای زنده ماندن: آلبوم چشمه ی نوش و آلبوم یاد ایّام ( محمدرضا شجریان ) .

                  فوتبال دیدن.

 

روزهایی سخت تر از روزهای امتحان.

امید دارم به

گذار از سختی زجرآور به سختی آرامش بخش

 

 

برای زنده ماندن: حرکت به سمت شرق و دریای شرقی، با دوچرخه.

 

در روضه و ریاضت روشنفکران.

آنها فوتبال نگاه نمی کنند. فوتبال ورزشی ست که طرفدارن و تماشاگرانش تمام واحد های

 مردم جامعه اند.حال هرکدام به دلیلی.

اگر هم احیاناً فوتبال نگاه کنند - در جغرافیای ایران-  هرگز طرفدار استقلال یا پرسپولیس

 نخواهند بود. زیر این تیم ها دولتی و ثروتمند هستند. آنها طرفدار تیم هایی می شوند که

به ظاهر مستقل هستند - که البته ، اکثراً دولتی تر و ثروتمند تر از دو تیم مذکور -

و در عین حال طرفدار ندارند. اگر بپرسید چرا ؟ 

می شنوید : زیرا این تیم ها خوب هستند و حیف است طرفدار نداشته باشند.

پاسخ صحیح است ، امّا نه از آن جنبه ی خوشبینانه . بلکه به این دلیل که

روشنفکران عزیز**چون خود را متفاوت از دیگران می دانند(دیگران از هر طبقه ی اجتماعی)،

تیم هایی را برای تماشا و طرفداری انتخاب می کنند که دیگران طرفدارشان نیستند.

اینان هرگز طرفدار تیم هایی مثل صنعت نفت آبادان، ملوان انزلی، پگاه گیلان و ..

- که با وجود وابسته‌گی به دولت هم ، ثروتمند  نیستند - نخواهند شد.

مردم عادی طرفدار این تیم ها هستند.

 

 

** : در این سری نوشته ها که این اولین شان است..( که شاید دیگران ،

بسیار ، چنین کاری را کرده باشند  ) روشنفکر عزیز و روشنفکران عزیز ، اشاره دارد به

 روشنفکر نماها و بعضی از روشنفکران کنج خانه و کافه گزیده.

 

 

 

خردن. روز دوّم / شعرانه حرف

شب خسته ام تقریباً و می روم دوری با دوچرخه ی عزیزم بزنم ..

امین می گوید که می آید عمو جعفر..

و من منتظرشان می مانم .

امین و سجاد و میلاد ص می آیند و می نشینیم و حرف می زنیم

من از دستبند خوردن می گویم و امین از زیته ی قابل قبولمان و میلاد ص

از شعر و اعتماد ملّی در تبریز ..و بحث می رود به شعر ..

و امین و میلاد از شعر می گویند و ..

امین می گوید ماهی ها را بخوان و می خوانم ..

شعری را که موج شکن انزلی به من داده است..

و بر می گردم به خانه .. پدر نیامده است هنوز .

 

خردن. روز یکم / دستبندم را بزن ، حقّ تمامِ مردهاست

دستبند! فکرش را بکن ..

دستبند می زنند به دستم ..

مبهوت هستم و حرفی برای گفتن ندارم..

. لونک. میلاد. ترنج. کاظم

 

سخت

ناپایان

 

می کشم و می اندیشم

که به همین سادگی همه چیز به پایان نمی رسد ، امّا

بعضی ها زیاد به نزدیکی پایان می رسند

و دوباره باز می گردند

همین نزدیکی پایان هم ، درد بزرگی ست..