شبانه روز

روزهای زنده ماندن . . .

شبانه روز

روزهای زنده ماندن . . .

خردن. روز دوّم / شعرانه حرف

شب خسته ام تقریباً و می روم دوری با دوچرخه ی عزیزم بزنم ..

امین می گوید که می آید عمو جعفر..

و من منتظرشان می مانم .

امین و سجاد و میلاد ص می آیند و می نشینیم و حرف می زنیم

من از دستبند خوردن می گویم و امین از زیته ی قابل قبولمان و میلاد ص

از شعر و اعتماد ملّی در تبریز ..و بحث می رود به شعر ..

و امین و میلاد از شعر می گویند و ..

امین می گوید ماهی ها را بخوان و می خوانم ..

شعری را که موج شکن انزلی به من داده است..

و بر می گردم به خانه .. پدر نیامده است هنوز .

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد