شبانه روز

روزهای زنده ماندن . . .

شبانه روز

روزهای زنده ماندن . . .

شعر. آهنگ. ترانه. قهوه خانه

شنبه روز تولّد دیگری از بهمنی های خانواده است

در حالی که این امتحان آخر را هم چندا جالب نگذراندم

حسین از شعر استاتیکی ام خوشش آمده و ازم می خواهد که برایش

بفرستم

و می فرستم

بارانی که می بارد . قاطی می شود با خلوت بودن مینی بوس

 و آهنگی که در گوشم می رود

حس خوبی می دهد!

غروب با یک دوست کم دیدنی حرف می زنم در همان قهوه خانه( کافی شاپ) ای که

دو هفته پیش برایم فضای جدید بود.

اخبار و اطلاعات جدیدی دریافته ام!

 

برای زنده ماندن:رمان روی ماه خداوند را ببوس (مصطفی مستور ) را دیشب خواندم.

اینروز ها. شعرهای خودم از همه بیشتر زنده ام می کنند!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد