-
[ بدون عنوان ]
جمعه 6 دیماه سال 1387 16:55
آسید محمد با درخت های آزادش ! اسه مأمد خوشه ازه دارؤنه همرأ
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 4 دیماه سال 1387 23:46
شبانه روز.. ههع!!!
-
شهریور سرد.روزهای.. شب های..ماه رمضان/
پنجشنبه 16 آبانماه سال 1387 00:04
-
صدای میرا
دوشنبه 1 مهرماه سال 1387 03:50
چه خرانه ای .. چرا کتاب های شعر را نمی خوانم و هی نمی خوانم و هی نمی خوانم؟ چرا می خوانم و می گذرم و به لحظه می رسم؟ خوب نیست این. این همه شعرانه های بزرگ باشد دوسال در دست آدم و نخورده باشدشان آدم؟
-
از مداد پروا کن..
جمعه 29 شهریورماه سال 1387 04:14
به نوشتن. به نوشتن به زیاد نوشتن به فکر کردن و حرف زدن و نوشتن برگشتن! به.. صدای نوشتن می آید بر گشته ام!
-
بگو دوباره بمیرد
دوشنبه 25 شهریورماه سال 1387 02:28
نه که نبودیم؟؟؟ خاک بر سرمان.. باید حتما فیلممان را می ساختند؟ حتما کتابمان را می نوشتند؟ خب .. درد این ست که فیلم و کتاب و فیلمکتاب را خیلی دوست دارید.. دوست دارید در آن فضا باشید.. دوست دارید.. هرچیز.. امّا اگر واقعی باشند چطور؟ باز هم ؟ من که ندیده ام!!
-
بنویس هر چرندی که معنی داشته باشد و به من بده
شنبه 23 شهریورماه سال 1387 04:56
یک خرانه ی جدید می خواهم.. می خواهم انجام دهم یک خرانه ی جدید.. اصلن ربطی به غیره هایی که اینجا رار می بینید!!!!!!! ندارد! فقط نوشته ام .. که اگر کسی از دوستانم خواست ببیند و بداند و هم یادم نرود که کی این تصمیم را گرفتم کار جدیدم.. دقیقا مثل همیشه در رابطه با نوشتن است نوشته هایتان را می خواهم احمق.. ها!
-
دو درد بزرگ!
جمعه 22 شهریورماه سال 1387 05:51
کاشت . داشت. برداشت. آها منظورم همان برداشت بود شنیده ام یک درس هست که به آن می گویند برداشت و یکی هم هست که به آن می گویند عکاسی.. البته با مبلغی آرامش ما هردوی این ها را برایتان انجام می دهیم در آتلیه ی خیابانی مان. من و رفیقم!
-
به یاد پدرِ احساساتی
سهشنبه 19 شهریورماه سال 1387 21:24
امّا مج اهد ین خ.ل.ق بیشتر از همه، اولین امام جمعه ی تهران را پدر می دانستند . او روحیه ی انقلابی و رادیکال داشت و اولین گروهی که جذبشان شد و ازآنان حمایت کرد مج اهد ین بودند . هیچ کدام از گروه های مسلمان به اندازه ی اینها رادیکال نبود. امّا تفکرات این گروه چیزی نبود که به جای امن و آبادی منتهی شود آیت الله پدر همه...
-
نو نشد. امّا زمان را از زمین بیدار کرد
یکشنبه 17 شهریورماه سال 1387 21:12
امّا شعر های سیاوش کسرایی بیشترشان با تمام شور حماسی که در خود دارند ،زیادی در نزدیکی عروض دور می زنند! و بسیاری هنوز در نو نیمایی جا نگرفته اند .. درست که نو نیمایی ، وزن دارد و قافیه ..امّا عروض نیست . با وجود مضامین امروزی و همچنین مورد علاقه ام وقتی می خوانم شعرهای کسرایی - این شاعر متعهد - را انگار در حال خواندن...
-
شهریور سرد . روز ششم / منافع؟
جمعه 15 شهریورماه سال 1387 18:08
به بهانه ی دومین جشن نقاشی « به آفتابگردان سلام می کنم » و چیزهای دیگر در راستای برنامه هایی که داریم، من و آرمین به اداره ی ارشاد لاهیجان رفتیم. حدود یکربع از این اتاق به آن یکی .. که ، فکر می کردند قرار است برنامه هایشان را جایی چاپ کنیم و از آنها پول بگیریم..!!!! به هرحال .. گفتند هفته ی آینده آماده می شود و .......
-
شهریور سرد . روز دوازدهم / خانه سرخ و کوچه سرخ است و خیابان..
جمعه 15 شهریورماه سال 1387 02:34
دمِ غروبِ روز اوّلِ ماه رمضان حضور خسته و تنهای مرده های قدیم.. گور های دسته جمعی .. غروب.. درد.. آسید مرتضی .. ملموس تر از خا. ور ان بیست سال بعد!
-
شهریور سرد . روز چهارم / اگر که جمعه..
چهارشنبه 13 شهریورماه سال 1387 03:54
گفت: دوشنبه.. تو نخ ابره که بارون بزنه.. دوشنبه بیژن نجدی داشت ، که در غربت وسیعِ سرودن نشسته بود فقط خانواده ی طبقه ی اولش آمدند..و من احمق بیکار!! و چند نفر دیگر من بهشان گفته بودم.. چقدر عوض شده است شیخانبرِ اواخرِ تابستان آره درست می گفت.. .. که بارون بزنه برای زنده ماندن: کتاب های ترانه های ایرج جنتی عطایی (...
-
زمستان است؟ خب باشد!
چهارشنبه 13 شهریورماه سال 1387 02:28
اینکه زمستان است یا تابستان است یا بهار است.. چه فرقی دارد؟ تازه زمستان بسیار زیباتر از تابستان و پاییز است حداقل ..
-
مردن.نمردن
دوشنبه 11 شهریورماه سال 1387 02:41
بعد از آغاز سال نو ( ۱۷ مرداد ) سه روز خوب بودم احساس خوبی داشتم.. امّا ..نشد.. باز هم برگشتم به همان رخوت دردآلود و همچان رخوت زده.. و رخوت و دردبارش..
-
مردن.نمردن . روز دوازدهم / دچین فیچین پیش از عید
شنبه 2 شهریورماه سال 1387 03:05
برای برگزاری نوروز بل آماده می شویم شنبه. گفتنی ها را می گوییم و شعرم هم که تصنیفی ست گیلکی، بر همراه شو عزیز ( رفیق ) آمده است و آماده است.. شاد و آزاد به لاهیجان می آییم و عمو جعفر، امین و کاظم.
-
نشریه ی گیلانیان
جمعه 1 شهریورماه سال 1387 17:01
ششمین شماره ی نشریه ی الکترونیک گیلانیان منتشر شد. اندیشه ادبیات فارسی ادبیات گیلکی اجتماعی سینما معماری و هنرهای تجسّمی موسیقی رویداد ها
-
مردن.ن مردن . روز چهارم / موتور سواری با سگ ها و گرگ ها وشغال ها
پنجشنبه 31 مردادماه سال 1387 04:54
رفتیم به مراد دهنده ، فضا برای ماندن مساعد نیست. بامداد جمعه و پیشنهاد پدر این ست که برویم گوهر کنار .. سوار موترسیکلت هستیم و من راننده ی بدون گواهینامه و مسلط! هرجاده خاکی و آسفالتی که امکان داشت بین ساعت ۲ تا ۵ بامداد بتوان با موتور سیکلت رفت را رفتیم و از هوای خنک ملذوذ شدیم .. و اعتماد به نفس ..
-
تورماه . روز بیست و هفتم / خوردن از انسانیت
چهارشنبه 23 مردادماه سال 1387 02:41
فکر می کنی اینکه ضربه ای از پشت با یک شیشه شکسته ی نوشابه به سرِ آدم بخورد آنهم در ساعت ۵ صبح در خواب آلودگی کامل ،برای مُردن بس نیست؟ امّا من نمردم. نمردم و نگاهم را عوض کردم. نمردم و فهمیدم که گفتگو و درست برخورد کردن چیز خوبی ست امّا به شرطی که سلاح همراه آدم باشد چون ممکن است طرف مقابل ، گفتگو بلد نباشد. /از همه ی...
-
داغ
دوشنبه 21 مردادماه سال 1387 02:45
نمی دانم این باید یک سؤال پزشکی باشد یا روانشناختی! امّا می پرسم: چرا هروقت گرسنه هستم .. بسیار گرمم می شود ؟
-
برای آنها که کمی شاعرند
جمعه 11 مردادماه سال 1387 03:30
مهدی اخوان ثالث: من برای نوآوری اهمّیّت بسیار قائلم. امّا نمی خواهم به بهای مدرنیست بودن،تروریست از کار دربیایم. برای زنده ماندن: شعر گیلکی
-
ای گیلانیان
سهشنبه 8 مردادماه سال 1387 03:33
نتیجه ی ضعف مدیریت این می شود که یک آدم دمدمی بیاید هرچه می تواند بگوید و برود هنوز هم طلب کار باشد
-
تورماه . روز نهم / لیالستانی ها
یکشنبه 6 مردادماه سال 1387 02:27
در لیالستان هستم/ محسن بافکر هنوز هم چپ می زند و با فکر است نرفته ام نزد او .. قرار است روزی بیایم و دوستم مرا نزد او ببرد و خودش بیاید چون او کسی را تحویل نمی گیرد.. امّا خواهم رفت حتما.. با دوچرخه رفته ام باز هم.. در خنک سایه ی درخت های اطراف مزارع نشسته ام تا یاسر بیاید در حالی که کانال آب عملا خشک است.. و بعداز...
-
تورماه. روز هفتم
جمعه 4 مردادماه سال 1387 19:05
تا نیمه راه دریا.. با دوچرخه یعنی تا انبارسر ( محل برخورد دو راه کیاشهر و چمخاله ) و بعد ترنج برای زنده ماندن: مبارزه ، کتاب ( انتری که لوطی اش مرده بود و چند داستان دیگر . صادق چوبک. انتشارات نگاه )
-
خردن. روز بیست و هفتم / نیه بیدار هیککس
چهارشنبه 26 تیرماه سال 1387 03:58
خواستم بروم جلسه ی شعر گیلکی خانه ی فرهنگ .. امّا وسوسه ی دوچرخه و دریا و گرفتن شعرهای جدید بیشتر از وسوسه ی شنیدن بود. رکاب زدن تا چمخاله.. گذشتن از لیالستان.دیزبن.و.. لنگرود و پس از راه درازی ، دریا. برخلاف ترانه ای که زنده یاد عاشورپور می خواند، دریا طوفان نداشت ساخل خلوت و دریای آرام.. امّا موج بود. باد بود. یاد...
-
ای بخت سرکش / تنگش به بر کش
دوشنبه 24 تیرماه سال 1387 07:27
باید صبح گوش داد این آهنگ را.. که آدم هم نخوابیده باشد و افکارش درهم باشد و همه چیز توّهم زده.. ساعت ۶: تا ۷ که روز کامل می شود با آن ناله های گرگوار.. نگهت می دارد درهمان وهمی که ایجاد کرده ای و تقویت اش کرده اند.. وقتی می گوید: کافر مبیناد این غم که دیده ست از قامتت سرو، از عارضت ماه..! و برویم.. برای زنده ماندن:...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 15 تیرماه سال 1387 03:53
خود بودن ، همچنان گناه بزرگی ست.. آن طرفتر بایست.. مبادا آلوده ام شوی!!
-
خردن. روز بیست و ششم / کو میللتِ وأسی جنگل بخوفتین؟
چهارشنبه 12 تیرماه سال 1387 05:33
صبح ، بدون خواب می روم انزلی، دانشگاه برای پیگیری وضعیت تحصیلی ام .. تقریبا بعد از ظهر است که می رسم رشت.. و با محسن ف هستم و می رویم محله های قدیمی رشت را نشانم می دهد و آرامگاه دکتر حشمت را که گفتن ندارد .. بسیار مهجور است.. و.. آمدن به لاهیجان برای زنده ماندن: آلبوم سیمرغ . راستین .( اهنگ ها : فرید زلاند )
-
هی! سلام اسپانیای قهرمان
دوشنبه 10 تیرماه سال 1387 02:54
لذت بخش بود اینکه بالاخره قهرمانی اسپانیا را در یک جام ببینم اسپانیا برای من یعنی تمام فوتبال.. هم توانایی تکنیکی و هم تاکتیک.. و زیبایی در یک نظم تیمی! درود .. درود بر لاتین های خونگرم!
-
خردن. روز بیست و سوم / تفاوت در مرداب
جمعه 7 تیرماه سال 1387 02:46
پنجشنبه است که به خاطر شلوغی ، به جای رفتن به آسید محمد دوچرخه را همراه می کنم و می روم در راه که ببینم به کجا خواهم رسید در یک جاده ی خاکی به یک مرداب می رسم ( سیستؤنِ سل ) که واقعا مرداب است امّا مناظر زیبایی دارد . طوافش می کنم و بعد به راه می افتم و می روم به بالا. پایین. بالا.. پایین و سپس به لاهیجان می آیم .....