شبانه روز

روزهای زنده ماندن . . .

شبانه روز

روزهای زنده ماندن . . .

/

خودم را می بندم به روزانه نویسی.. 

خودم را می بندم به نوشتن 

نوشتن همان کاری ست که آدم را کمی سبک می کند 

امّا فایده اش.. 

حتّی همین سبک شدن هم نیست

شباهت با..؟

تازه امشب که در آینه به نگاه خودم فکر کردم با موهای بالا داده ی مجعّد.. 

فهمیدم چرا مادر همیشه دوست داشت  

که موهایم را به طرف بالا شانه کنم 

تازه فهمیدم.. 

 

شبیه پدرش می شدم.

آسید محمد 

با درخت های آزادش ! 

 

اسه مأمد خوشه ازه دارؤنه همرأ

شبانه روز.. 

 

ههع!!!

صدای میرا

چه خرانه ای .. 

 چرا کتاب های شعر را نمی خوانم و هی نمی خوانم و هی نمی خوانم؟ 

چرا می خوانم و می گذرم و به لحظه می رسم؟ 

خوب نیست این. 

این همه شعرانه های بزرگ باشد دوسال در دست آدم و نخورده باشدشان 

 آدم؟

از مداد پروا کن..

به نوشتن. به نوشتن 

به زیاد نوشتن 

 

به فکر کردن و حرف زدن و نوشتن 

برگشتن! 

 

به.. صدای نوشتن می آید بر گشته ام!