شبانه روز

روزهای زنده ماندن . . .

شبانه روز

روزهای زنده ماندن . . .

 

همینطوری بیخود.. 

چون چیز اصلی که داشتم می نوشتم، یادم رفته

غذا بخورم؟

دیگر مرا نبین 

 

مأ گونه بئه مأ بکوش

 

فکرش را بکن.. که به من می گویند، 

به من! که بیا مارا بُکُش 

حال تو بمان و توضیح بد که پس از کشته شدن هیچ چیز برایت بهتر نخواهد شد.. 

و اینکه اگر کشتن بلد بودم که اوّل خودم را.. می کشتم

مگه نه..؟

برای بیشتر و بهتر نوشتن ، 

باید بیشتر از بیشتر خواندن،  

فکر کرد.

برای چه..؟

مداد رنگی بر می دارم و دوربین آنالوگ معمولی.  

مداد سیاه بر می دارم با اقتصاد مهندسی. 

دفترچه ی ادبیاتم با مداد سیاه . 

لباس می پوشم که گرم شوم و جزوه ی مقاومت مصالح و مکانیک خاک 

همین دیگه.. 

تا چه شود.. 

و البته دنبال دفترچه ی آماده به خدمت هم می روم.

ستیزِ تگرگ و گلبرگه

گرسنه ام و سرد هم.. 

فقط همین.