شبانه روز

روزهای زنده ماندن . . .

شبانه روز

روزهای زنده ماندن . . .

دیگه هیچچی نیست

 

هرگز دی و بهمنِ آرامی نداشتم!

هم به خودم . هم به هرکس!

 

یه جورایی بسسه دیگه! 

 

خودتو از من دریغ نکن لطفا!

مرده ها را در پتو، توی خیابان می برند

 

چرا هیچ کدام از رفقا چیزی نمی نویسد 

 که هم برایم تازه گی داشته باشد و قبلا ازشان نشنیده باشم، 

و هم بفهممش و برایم جذاب باشد!؟

 

برتر از ما، عشقِ ما بود؟

 

 

نُه ماه سکوت کرده بودم! 

 

شب بازی..

بعضی چیزها بهتر شده انگار 

شاید هم ظاهر این را می گوید