شبانه روز

روزهای زنده ماندن . . .

شبانه روز

روزهای زنده ماندن . . .

چهارشنبه ی خوبی..... نبود

صبح است و ما نمی خوابیم!

 

بعد از امتحان نقشه کشی استاد تازه میگه:

 

هرکس ۵/۳  نگیره از این امتحان  ۷ نمره ای . قبول نمیشه

 

ما به این فکر می کنیم که چطور میشه که

یه نفر رو ۲۲ تا نقشه به اندازه ی ۱۰ نمره کار کنه

و از امتحان هم ۲  یا  ۳ بگیره اما نمره ش بشه ۹!!!!!!!!!!!!

و در این لحظات دوست داریم استاد را........!

 

جمعه!

 

دور زدن با ماشین!

 

و بعد هم پیاده تو شیشه گران!

پنجشنبه ی همه چی!

صبح بدی نیست!

استاد زبان کلاس هفته ی بعد را تعطیل می کند

و استاد استاتیک فقط یک ساعت مارا تحت فشار می گذارد!

 

با خستگی که درایم ناهار هم درست می کنیم!

عجب غروب گرمیه این غروب ( از اون لحاظ)

شیشه گران .خوشی لحظه ای . دیدن دوستان!

شب. بام سبز ! راه پله های تاریک و نور گوشی های تلفن همراه!

ساعت  ۱ بامدا جمعه داخل! کباب!!

عجب بخور بخوری ست!

عجب جمع زیبایی ست ولی بازم کمیم!

همه خسته ! ساعت ۳ بامداد خواب!

چه چهار شنبه ی جالبی است!

چقدر خوب است آدم حرفش را رک بزند و مثل بقیه ترسو نباشد!

صبح ما در کلاس حرفمان را مستقیم به خانم استد می زنیم

و او احساس می کند میتواند تمام مشکلات کلاس های خود را بر سر ما خالی کند!

 

امّا نمی تونست!

ناراحت شدم واسه ش بیچاره!

همین  ! من که با این چیزا مشکلی ندارم!

بعد از ظهر م که یک ساعت کلاس ریاضی بعدش

لاهیجان چهلم عزیز !

از رشت تا لاهیجان

و تموم شدن ترحیم و همه چی بیش از ۱۰ نفر به من گفتن 

 

 ... می خواد تورو ببینه.

بله می بینیمش!

تا شب بد نبود اوضاع !

جمع خانوادگی و خاطرات عزیزان!!

سه شنبه ی مسخره ای است!

صبحی که زیباست!

امّا دیگه حوصله ی این کلاسای شلوغ و پر سروصدا رو ندارم

کلّاً یک ساعت تو انزلی موندم!

اومدم خونه!

رفتم خونه ی عزیز !

دوشنبه ای است برای خودش...!

این روز را با تفکر دیدار عزیزانی که مدت هاست ندیده ایم آغاز می کنیم

و به همین راستا  ظهر به شیشه گران میرویم

اول نیما.م   بعدشم ... که  داشت از سر کار می رفت خونه...

عجب آگهی ترحیم وحشتناکی دایی ما چاپ کرد برای چهلم عزیز...!!

چی می تونم بگم آخه...!

ادعا دارد!

صبحی که ساعت ۱۱ شروع میشه !

چی میشه!!!

کاری نمی کنیم جز قدم زدن قبل از ظهر!

سر ناهار میرم کلاس تنبک امروز خلوته!

نه هنرجوی قبل از من اومده نه بعد از من!

ناهاری که زهر مار شد ( کولی که ناچاراْ نیمه خام خوردم)

و همچنان عذاب و همه چیز و هیچ چیز ...

 

کل کل ها که همچنان ادامه دارد!

دیگر از هر چی ادعا ست متنفر شده ایم!