این روز را با تفکر دیدار عزیزانی که مدت هاست ندیده ایم آغاز می کنیم
و به همین راستا ظهر به شیشه گران میرویم
اول نیما.م بعدشم ... که داشت از سر کار می رفت خونه...
عجب آگهی ترحیم وحشتناکی دایی ما چاپ کرد برای چهلم عزیز...!!
چی می تونم بگم آخه...!