شبانه روز

روزهای زنده ماندن . . .

شبانه روز

روزهای زنده ماندن . . .

تمام شد ترم!

یکشنبه می روم انزلی که در کلاس شرکت کنم!!

تازه در می یابیم که کلاس های ترم تابستان به پایان رسیده اند و

ما تازه آمده ایم به قول خودمان در کلاس ها شرکت کنیم....

باید منتظر امتحان پایانی بمانیم

واقعاً خسته نباشیم!

 

فوق العاده

چهارشنبه هم به کلاس می رویم..

فوق العاده است!!

منظورم حالت زمانیشه!!!

یعنی خارج از برنامه!

بله!!

آخرین روز این ترم!

سه شنبه از صبح تا ظهر به کارهای ساختمانی!!! گذشت

با سیگار بر لب..

ناهار هم همانجا در رشت میل نمودیم..

و بعد به دانشگاه گیلان رفتیم و صحبت نمودیم و ننمودیم!

من نارفیقم!!!؟؟؟

 

چقدر تکراری شدیم!

خاموت

خاموت بسازید!!!

سه شنبه ی هفته ی گذشته در حالی که اینجانب و بقیه با لباس رسمی رفته بودیم

که شاید مثل دفعات قبل قرار است فیلم ببینیم..

این را به ما گفتند..

و ما ماندیم با میلگرد های ناصاف و گاهی پیچ خورده..و البته زنگ زده...!!

در هوای بارانی...!

به هر حال ۹ تا ساختیم!!

بعد رفتم دانشگاه گیلان  ... مثل هر هفته..

و بعد خانه ..

یکشنبه بعد از مدت ها ناهار را در خانه خوردیم ...

با پدر.

دوشنبه آزمایشگاه را رفتیم و بعد رفتیم رشت..جلسه ی داستان خوانی ..

و این چیزا .. بعدش علی یوسفی  با نامه...!

شرق آمد!!!!

 

 

آمار

نه خداییش دوشنبه رو دیگه مثل اکثر هفته ها همه ی کلاسامو رفتم..

هرچند ۳ تا کلاس تو دانشگاه ما پشت سر هم یعنی فرسایش محض!!

به هر حال دیگه...

سه شنبه صبح رفتم رشت ..مثلا کلاس عملی  اجزای ساختمان های بتنی

یه فیلم گذشاتن که ببینیم . این شد کارگاهمون!!

بعد رفتم دانشگاه گیلان..

ساعت ۵ با امین رفتیم شهر کار داشتیم!!

بعد از اون دوباره یه جا دیگه کار داشتیم.. من و امین و علی ی رفتیم...

بعدش ما اومدیم لاهیجان..

وای خداوندا این  دیگه چی می گفت تو ماشین؟؟؟!!!

شنبه بازم دو تا کلاس رفتم .. اینطوریا دیگه...

یکشنبه هم با بجه ها قرار بود درباره ی مطلبم صحبت کنیم ..

رفتم دانشگاه گیلان ..

ساعت ۵ راه افتادم به خاطر یه کلاس رفتم انزلی..و ...

استاد خودش اومده بود و گفته بود کلاس تشکیل نمی شه!

هدف چیه از این کار ؟

مارا اذیت می کنند!