نزدیک ظهر که رفتم دانشکده ی انسانی برای فروش زیته ،
دیدم عزیزان نشریه ی زانیار ( کردی ) بر میز فروش زیته نشسته اند و نشریه می فروشند
طی یک حرکت خارق العاده کنترل خودمو حفظ کردم و رفتم ازشون پرسیدم که
آیا مجوز فروش دارن و اونا گفتن آره..
زنگ زدم به مهاجر و رفتیم پیش آقای خیالی ، مدیر امور عمومی دانشکده .
امّا اون آقا گفت که نه ، آقایون اصلا پیش من نیومدن و من نشریه شونو ندیدم!
بعد از ممانعت مدیر مسؤول نشریه ( که از عزیزان وابسته بود ) و کلی بحث و حرف!!!!!!
نشریه شونو جمع کردن و ما شروع به کار کردیم..
خیلی لذّت بردم .. چون ما دقیقا از راه قانونی حقّمونو گرفتیم
و کارمون از ابتدا تا انتها هیچ نقصی نداشت..( از گرفتن مجوز نشر ، تا فروش )
همین باعث شد که با یکی از نگاهبان ها که اول می گفت من خودم کُردم ،
بعد معلوم شد سوماسرایی بوده رفیق شدیم!!!!
برای زنده ماندن: نوعی از هنر ، نوعی از اندیشه ( س.س ) ،
مجموعه ی شعرهای فروغ فرخزاد و دیوان حافظ