شبانه روز

روزهای زنده ماندن . . .

شبانه روز

روزهای زنده ماندن . . .

به دنبال بهشت. روز بیست و نهم / در حضور یک قانون

نزدیک ظهر که رفتم دانشکده ی انسانی برای فروش زیته ،

دیدم عزیزان نشریه ی زانیار ( کردی ) بر میز فروش زیته نشسته اند و نشریه می فروشند

طی یک حرکت خارق العاده کنترل خودمو حفظ کردم و رفتم ازشون پرسیدم که

 آیا مجوز فروش دارن و اونا گفتن آره..

زنگ زدم به مهاجر و رفتیم پیش آقای خیالی ، مدیر امور عمومی دانشکده .

امّا اون آقا گفت که نه ، آقایون اصلا پیش من نیومدن و من نشریه شونو ندیدم!

بعد از ممانعت مدیر مسؤول نشریه ( که از عزیزان وابسته بود ) و کلی بحث و حرف!!!!!!

نشریه شونو جمع کردن و ما شروع به کار کردیم..

خیلی لذّت بردم .. چون ما دقیقا از راه قانونی حقّمونو گرفتیم

 و کارمون از ابتدا تا انتها هیچ نقصی نداشت..( از گرفتن مجوز نشر ، تا فروش )

همین باعث شد که با یکی از نگاهبان ها که اول می گفت من خودم کُردم ،

بعد معلوم شد سوماسرایی بوده رفیق شدیم!!!!

 

برای زنده ماندن: نوعی از هنر ، نوعی از اندیشه ( س.س ) ،

مجموعه ی شعرهای فروغ فرخزاد و دیوان حافظ

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد