جلسه را به گند می کشیم و بیرون می آییم
امّا همه قبول ندارند که برخوردشان خوب نبوده است..
مهم نیست
امین جلوی در دانشکده ی انسانی همه چیز را به گند می کشد
و همچنان به گند می کشیم ..
مازیار عزیز مثل همیشه آماده است برای درددل نویسی در وبلاگش
و من که محتویات پستش در این مورد را برای رضا حدس زده ام.
ساعت ۶:۳۰ جلسه کانون کتاب و کتاب « بار دیگر شهری که دوست می داشتم »
نادر ابراهیمی..
و من گفته ام که همه گول خورده اند
و بچه ها می گویند به بقیه که چرا گول خورده اند!
و در لاهیجانیم و در پایان من و رضا ..!