سه شنبه .. یادم هست بله سه شنبه بود
من از لاهیجان مستقیم رفته ام رشت و دانشگاه گیلان
بعد با سرویس ۴ من و امین و مهاجر آمده ایم
و من و امین رفته ایم سر قرار با مازیار
مازیار دیر.. و باران می گیرد مارا
خیس خیس می رسیم به یک قهوه خانه ( ترجمه ی کافی شاپ است )
من می گویم به مازیار: اگر زود می اومدی خیس نمی شدیم
مازیار می گوید : ولی اگر زود می اومدم وقتی می رسیدیم اینجا بسته بود..!!
بله ما می توانیم در این لحظه گیج شویم و تفکر کنیم که
کدام می توانست درست تر باشد!
در راه برگشت که باران نمی بارد دیگر .. درباره ی سینمای آقای کیار بحث می کنیم
که ناگهان یکی از دوستان مازیار که سینما کار می کند ،
می خورد به ما و دلش را خالی می کند
چنان که ما می مانیم و کم می آوریم!
به لاهیجان می آییم.. همچنان خیس هستیم!