پنج شنبه که پدر آمده است ، روزها دیگر زادگاهی شده اند
طی یک حرکت عادی صبح در کلاس دانشگاه شرکت نکرده ام
و هوا آفتاب می بارد!غروب ، بعد از اینکه ما نگران شدیم
پدر تلفن می زند که من نیم ساعت پیش آمده ام لاهیجان را..
و مثل همیشه در ترنج هستم!
پایا.. ناپایدارتر از همه بود متأسفانه!
جالب بود ممنون ! میسر نگرددبه کس این سعادت ! به مکه ولادت به مسچد شهادت !