از شنبه .. پدر به تهران رفته است
و ما روزهایمان همه گی تبدیل به بی گاه شده اند..
هر روز یک جا هستیم
شنبه کلاس ها تشکیل نمی شوند
یکشنبه . دوشنبه. سه شنبه . نمی رویم
دوشنبه باز هم جلسه داستان خوانی خلوت است
و همین خودمانی تر بودن جمع باعث پرباری اش می شود..
چهارشنبه هم می رویم و باز هم کلاس تشکیل نخواهد شد..
همان کلاس نصفه شبی عزیز که دارد مارا نابود می کند در چهارشنبه ها..