به لاهیجان برگشته ایم
و دوباره به کرج رفته ایم . اینبار به منزل خاله ..
و ماه رمضان هم آمده است پیشمان....
امّا کرج دیگر با پسرخاله مثل قدیم برایمان خوش نمی گذراند....
و هر شب عذاب می کشیم.