شبانه روز

روزهای زنده ماندن . . .

شبانه روز

روزهای زنده ماندن . . .

همه چی با ما می گنده! یره !

سه شنبه ای که فردایش انگار تولد امام زمان می بود در رشت گذشت تقریباْ

واقعا روز مسخره ای بود....

در حقیقت از بعد از جلسه تنها چیزی که موجود می گشت

هر لحظه برای من و امین

خستگی بود و خستگی و .....

مسافر هست ( متصور می شویم دوباره ،

حجم افرادی  را که روز قبل از سه روز تعطیلی متوالی

در میدان اصلی مرکز یک استان ممکن است در تردّد باشند )

و در همین حال یک طرف میدان را هم می بندند

و بنزین هم نیست

خوردروی عمومی هم نیست!

کار به جایی رسیده که پلیس رانندگان را منّت می کند،

 که بیایید مسافران را سوار کنید. دیگر!

یکی از چند اتوبوس خط واحد که وادار به اضافه کاری شده اند

در ازدحام خانم ها مارا به  میدان جانبازان می رسانند،

تا اینجا ، ۵۰ دقیقه از زمانی که جلسه به پایان رسید گذشته است!

۲۰ دقیقه بعد سوار ماشین می شویم و ۹ساعت لاهیجان هستیم

 و می رویم به جنگل میرصفا با یک موتورسیکلت با کرایه ای که مارا می سوزاند!

نظرات 3 + ارسال نظر
آریا یکشنبه 11 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 02:50 ق.ظ http://bluegalexy.blogsky.com

موفق باشی

سارا دوشنبه 12 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 12:28 ق.ظ

خداوند پای پیاده رو آفرید. من تا آب و برق پیاده رفتم! جات بودم تا خود لاهیجان......
حالا نه خود لاهیجان. تا جایی که نفس داشتم....

AmiN سه‌شنبه 13 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 02:45 ب.ظ http://vargII.blogspot.com

عجب روز تخمی بود رفیق.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد