این روزها همه عکاس هستند
تنها با یک دوربین دیجیتال
این روزها همه نقاش هستند
تنها با یک بوم و رنگ ( شاید هم بومرنگ!!)
که همینطور بیخود رنگی بریزند بر کاغذ
به نام هنر مدرن و پست مدرن و اینجور چیزها..
این روز ها همه شاعر هستند
تنها با چند خط نثر که کمترین وزنی هم ندارد
فقط آنها را مثل شعر می نویسند
چون کسی کلمه هارا که نخریده است
این روز ها همه فیلم ساز هستند
بازهم تنها با یک دوربین دیجیتال!!
این روزها همه عاشق هم هستند
با توجه به همان موضوع که واژه ها جزء اموال کسی نیست و
تنها با یک دوستت دارم!
و من ساده و خوشبخت از اینکه
نه فیلمساز و عکّاسم
نه نقاش و گرافیست
و نه شاعر و عاشق!
چون نه دوربین دیجیتال دارم
و نه بومرنگ!
و نه بلدم کلمات را مثل آدم کنار هم بگذارم
و حتّی به کسی بگویم دوستت دارم !
رفیق، یکی از زیباترین دوستت دارمها را از تو و شعر تو شنیدهام. پس نگو که بلد نیستی.
نگو که بلد نیستی بگویی دوستت دارم، که میدانم لحظه لحظهی شعرهایات سرشارند از دوست داشتن. تو فرض کن کسی نباشد برای دوست داشتن، دوست داشتن که خود حضور تمام است در شعرهات.
کریهترین دوست داشتنها را هم در کسی دیدم که تو هم میشناسیاش. گنداب وجودش و کرمهای روح و مغزش، جانی برای دوست داشتن ناکام بینوا باقی نگذاشته بود. دوست داشتن را لای زرورق الفاظ معفن روشنفکری و نامهای پرطمطراق عارفانه و فیلسوفانه پیچیده بود، و چنان پیچیده بود که خفهاش کرد!
رها کن رفیق؛
دوست داشتن و دوست داشته شدن را رها کن. این را گرگی به تو میگوید که هم دوست داشته و هم دوست داشته شده.