شبانه روز

روزهای زنده ماندن . . .

شبانه روز

روزهای زنده ماندن . . .

۴ ۵

می دونی؟ واقعاْ اونقدرها هم بیکار و در عین حال خوش نیستم

که هر روز بیام اینجا روزانه بنویسم...

چهارشنبه رفتیم جلسه اعضای مؤسس یه انجمنی رو برگزار کردیم

و یه قسمتایی از اصول سیستمو تصویب نمودیم!!

از ۵ شنبه فقط همین یادمه که شب رفتم با پدرام قدم زدیم..

شب ..!!

در مصائب نداشتن واحد دانشگاهی متمرکز

من سه شنبه ها کلاس دارم...

من پنج شنبه ها کلاس دارم ...

من پنج شنبه ها اول باید بروم رشت.. کلاس عملی..

و بعد بروم انزلی کلاس تئوری!!

اینگونه بود که برنامه ی کلاس های مارا سه شنبه ۴ اردیبهشت تغییر داد..

یکی به ما یک نمایشگاه کتاب بدهد که بتوانیم برویم!!

۲ شنبه ی بی پول ۳ اردی

دوشنبه رفتم کلاس...

امّا به خاطر بی پولی و برای اینکه بتونم با مینی بوس بیام خونه

کلاس سوّممو  که تا ۷ طول می کشید نرفتم ..دیگه چه میشه کرد...

البته پول نداشتم چون شب قبلش نتونستم برم خونه ..یعنی نذاشتن!!

کنسرتی در یکشنبه

یعنی هیچچی نشده جمعه شد  و من هنوز تو یکشنبه م؟؟؟!!

وای عجب کنسرتی بود پسر ..چه فضایی ...

با پد . امیر . امین . آرمین و ...

رفتیم  کنسرت راک تو تربیت بدنی دانشگه گیلان!!

ساعت ۹ رسیدیم لاهیجان .. بماند که من اونجا چه کسی را دیدم!!!

۱ اردی

یادم میاد که جمعه کار خاصّی نکردم...

شنبه توان روحی سر کلاس نشستنو نداشتم..اونم دوتا فیزیک پشت سر هم!

مستقیم رفتم گیلان...

با امین!!!! رفتیم سایت من چن جا عملیاتی انجام دادم..

با سرویس ۶ با پد اینا رفتیم شهر..

۸ رسیدیم لاهیجان!