شبانه روز

روزهای زنده ماندن . . .

شبانه روز

روزهای زنده ماندن . . .

چتر نشین نباش!!

به خاطر مقاله ای می گفتند تند است

و ترس اینکه مسایل دانشگاه امیرکبیر گریبان نشری مان را بگیرد...

مجبور شدیم برویم تا دانشگاه گیلان...

و دیگر هیچ کدام از کلاس هایمان را نرویم...

و هی بچه ها بحث کنند ..

حرف بزنند از ۳ تا ۶ !!!

هی حرف بزنند از هرچیزی که در جامعه تأثیر گذار است..

امین . علی . حجّت  ... و شاید من...

و سجاد بنشیند و مارا نگاه کند...

و بعد به خانه بیاییم...

و باران بگیرد و در باران از سر شقایق تا کوه بیجار ، پیاده .. و خیس

تا غلیان کنیم .. با امین و ماهان ...

نظرات 1 + ارسال نظر
سارا پنج‌شنبه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 02:04 ب.ظ

مطمئن باش اگه احساس می کردم مقالت دید علمی و روشن گرانه و مثبت و رو به جلویی داره. حاضر بودم به قیمت تعطیلی مجله چاپش کنم. بدون تغییر! قضیه موضوع نبود همکار! قضیه زبان بود! بماند....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد