ما بیاد در ۲ جلسه ی کوچولو امّا مهم در دانشگاه گیلان شرکت کنیم!!
از ۱۱:۳۰ تا ۲ درگیر بدم!!
سرویس ساعت ۳ مارا به حساب نمی آورَد و نمی آید...
بعدش من و امین و ماهان رفتیم پیش یه آقای خوب و معروفی!!
و بچه ها صحبت کردند... بعدشم که اومدیم لاهیجان دیگه..
گویا چهارشنبه سوری هم بود.. تو شهید رجایی ۱۱ چندتا ترقه زیر پای من و میلاد به طرز
خطرناکی منفجر شد..
و نکته ی جالب امّا ناامید کننده اینکه هیچ آتشی در هیچ کجا بر پا نبود..
و ما برخلاف سال های قبل که فعّال بودیم ... امسال بدون هیچگونه فعالیت مورد گیر مأموران
نیروی انتظام واقع شدیم..
بعد از آن محیط فرارا کردیم و به عمو جعفر پناه بردیم و غلیان کردیم و به خانه رفتیم و رفتیم!