شبانه روز

روزهای زنده ماندن . . .

شبانه روز

روزهای زنده ماندن . . .

ندارد!

پدر: ... خودش اینجا انجمن آورد حاجت نگرفت که!

   کی حاجت گرفت که میخواد انجمن داشته باشه؟

من: حاجت و اینا همه کشکه!  ... صد تا هم انجمن می آورد

همونطوری میشد ! پسرش فوت می کرد!

پدر: از نظر تو که همه چی کشکه!

.. وما به آن روزها فکر می کنیم که پسر ... فوت کرد

و فرداش هم مامانم رفت..  و اشکی می آید

نمی گذاریم پدر ببیند!

می خواستیم به مجلس ختمی بر سر مزار یک مادر در آقاسید محمد برویم

فعلا پشیمان شدیم

به داخل اتاق می رویم و به این فکر می کنیم که :

اگه چند سال آینده هم اینطوری بگذره هیچ چیز بیشتر از مرگ برام فایده نداره!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد