شبانه روز

روزهای زنده ماندن . . .

شبانه روز

روزهای زنده ماندن . . .

فوق العاده

چهارشنبه هم به کلاس می رویم..

فوق العاده است!!

منظورم حالت زمانیشه!!!

یعنی خارج از برنامه!

بله!!

آخرین روز این ترم!

سه شنبه از صبح تا ظهر به کارهای ساختمانی!!! گذشت

با سیگار بر لب..

ناهار هم همانجا در رشت میل نمودیم..

و بعد به دانشگاه گیلان رفتیم و صحبت نمودیم و ننمودیم!

من نارفیقم!!!؟؟؟

 

چقدر تکراری شدیم!

یکشنبه ی شعری

دوماه بود نرفته بودم انجمن شعر...

شدیدا جو صمیمی تر و دورتر شده بود....

.دخترک همینطوری که شعر می خوند هی میخندید ...

ما هم تحمل نکردیم و حملش کردیم بر حرف هایی که باید زده می شد!!

شب رفتیم ترنج .!

از وقتی هوا گرم شده دارم کم میشم!!!

همونطور که پیش بینی شده بود..

شدیدآ احساس کمی می کنم...

کسی منو از تنهایی در نمی آره...

حوصله ی وبلاگ نوشتن ندارم!

شعر ندارم ...

هیچی ... همین دیگه چی میشه گفت...؟

تو گرمای جمعه   و به زور دوتا بستنی قلیون کشیدیم!!!

خاموت

خاموت بسازید!!!

سه شنبه ی هفته ی گذشته در حالی که اینجانب و بقیه با لباس رسمی رفته بودیم

که شاید مثل دفعات قبل قرار است فیلم ببینیم..

این را به ما گفتند..

و ما ماندیم با میلگرد های ناصاف و گاهی پیچ خورده..و البته زنگ زده...!!

در هوای بارانی...!

به هر حال ۹ تا ساختیم!!

بعد رفتم دانشگاه گیلان  ... مثل هر هفته..

و بعد خانه ..