چهارشنبه هم به کلاس می رویم..
فوق العاده است!!
منظورم حالت زمانیشه!!!
یعنی خارج از برنامه!
بله!!
آخرین روز این ترم!
دوماه بود نرفته بودم انجمن شعر...
شدیدا جو صمیمی تر و دورتر شده بود....
.دخترک همینطوری که شعر می خوند هی میخندید ...
ما هم تحمل نکردیم و حملش کردیم بر حرف هایی که باید زده می شد!!
شب رفتیم ترنج .!
خاموت بسازید!!!
سه شنبه ی هفته ی گذشته در حالی که اینجانب و بقیه با لباس رسمی رفته بودیم
که شاید مثل دفعات قبل قرار است فیلم ببینیم..
این را به ما گفتند..
و ما ماندیم با میلگرد های ناصاف و گاهی پیچ خورده..و البته زنگ زده...!!
در هوای بارانی...!
به هر حال ۹ تا ساختیم!!
بعد رفتم دانشگاه گیلان ... مثل هر هفته..
و بعد خانه ..