بعد از سانسوری که در این لحظه نمودم یکشنبه و دوشنبه رو ،
می پردازیم به سه شنبه ... روز آخر سال ۱۳۸۵
البته اون ۲ روز رو اگه از سیگار کشیدن و کار خونه ش فاکتور بگیریم ..
فقط قدم زدن باقی میمونه...!
روز آخر هم فرقی نداشت با هیچ وقت یکی از عکس های خودمو بزرگ کردم
که بزنم به دیفار اتاقم ..
امین زنگ زد .. با میلاد رفتیم عمو جعفر ، غلیان کردیم..
ولی نمی دونم چرا چای نخوردیم و به همین دلیل سرم درد می کنه...
و البته دعوا ی دوباره هم تو خونه داشتیم..
حاصل از پر شدن ظرف تحمّلم!!